نغمه دل آخرین مطالب
نويسندگان حسرتی حسرته قالادیم سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, :: 18:18 :: نويسنده : مرتضی
باخدیم دالیسیجا یار گئدنده ، بیر یولدا دئدیم باخار گئدنده ،
باخدی قاپیدان کئچنده گولدو ، بیلمیردی اورک اومار گئدنده ، ادامه مطلب ... یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : مرتضی
۱٫ راز عشق در تواضع است . این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست. بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است. میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند، تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد. … ۲٫راز عشق در احترام متقابل است. احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند . اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است ، با احترام به نظریاتش گوش کن . احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد . . . ادامه مطلب ... پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : مرتضی
روزی یک مرد با خداوند مکالمهای داشت: «خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟» خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد. مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد... اما افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغرمردنی و مریضاحوال بودند، به نظر قحطی زده میآمدند. آنها در دست خود قاشقهایی با دستۀ بسیار بلند داشتند که این دستهها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی میتوانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر کنند، اما از آنجایی که این دستهها از بازوهایشان بلندتر بود، نمیتوانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد با دیدن صحنۀ بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: «تو جهنم را دیدی، حالا نوبت بهشت است.» آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز. آنها مانند اتاق قبل همان قاشقهای دسته بلند را داشتند، ولی به اندازۀ کافی قوی و چاق بودند، میگفتند و میخندیدند و خوش بودند! مرد گفت: «خداوندا نمیفهمم... این دو جا که مثل هم بودند... اما چرا آنها آنقدر مریض و نزار بودند و اینها اینطور بشاش و سرحالند؟» خداوند پاسخ داد: «ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، میبینی؟ اینها یاد گرفتهاند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدمهای طمعکارِ اتاق قبل تنها به خودشان فکر میکردند!» پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 23:7 :: نويسنده : مرتضی
بابت چند وقتی که نبودم معذرت میخوام مسافرت بودم. احتمالا یکی دو ماهم کمتر سر میزنم سرم شلوغه بازم معذرت. چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : مرتضی
اﺭﺯﺷــﻤﻨــﺪﺗــﺮﻳﻦ ﺛﺮﻭﺗــﻲ ﻛــﻪ ﻳــﻚ ﻣــﺮﺩ میﺗﻮاﻧــﺪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴــﺎ ﻣــﺎﻟﻚ ﺁﻥ ﺑﺎﺷــﺪ
" ﻗــﻠــﺐ " ﻳــﻚ ﺯﻥ اﺳﺖ........ روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 22:22 :: نويسنده : مرتضی
بزن به سلامتی آرزوهایی که هیچگاه لمسشان نکردی !!! نظر یادت نره...
اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام ...
بـــــــﮧ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــیــســـت !! مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم ؛ مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــﮧ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد . . . !! هیچ مخاطب خاصی مَد نظر نیست.
فقط خوشم امد ازش همین پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : مرتضی
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢِ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺭﻭﯼ ﻋﺮﺷﻪﮐﺸﺘﯽ ، ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﻣﮑﺰﯾﮏ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺳﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺭﺍ ﺳﭙﺮﯾﮑﺮﺩ... ... ... ﭘﺲ ﺍﺯ15ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻩ ﻣﮑﺰﯾﮑﻮ ﺳﯿﺘﯽﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﻪ ﺟﺴﻢ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﻭﻧﺶ ﺣﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﯾﺪ . . . . . . . . ادامه مطلب
ادامه مطلب ... سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:42 :: نويسنده : مرتضی
دیزیمینقوللاریمین طاقتی سن سن آی آنا
خانیم فاطمه (س) دوغوم گونو آنالار و قادین لار گونو بوتون ائللریمیزه موبارك اولسون از همه دوستانی که تو 10 روز گذشته نظر خصوصی دادن معذرت میخوام آخه قسمت مدیریت پیامهای خصوصیم غیر فعال بوده الان متوجه شدم و پیاماتونو خودم.
می شناسم کسانی را که
زیر یک سقف زندگی می کنند روی یک تختخواب می خوابند و سالهاست شناسنامه شان به نام هم شده اما قلبشان را جایی دورتر از خانه جا گذاشته اند ... و من فکر می کنم دیگر هرگز محرم هم نخواهند شد ..... اما تو ..... از دور نگاهم کن ... صادقانه ... تا ابد فقط به تو فکر خواهم کرد تو محرم منی ... حتی اگر هرگز نامت به شناسنامه ام نیاید جمعه 23 فروردين 1392برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : مرتضی
آلا گوزلوم سندن آیری دوشلی
هجرانین غمیله كئف ائیله میشم آه ، وای نان گونوم كئچیب دنیادا درد آلیب غم ساتیب نفع ائیله میشم سندن آیری شاد اولمورام گولمورم جانیمدان بئزمیشم اؤله بیلمیرم نه مدت دیر قوللوغونا گلمیرم باغیشلا تقصیریم سهو ائیله میشم حسرت قویما گوزو گوزه آماندی یاندی باغریم دؤندؤ كؤزه آماندی كئچن سوزو چكمه اؤزه آماندی هزیان دانیشمیشام لاف ائیله میشم
ساقی و مطرب و می جمله محیاست ولی
پيوندها
تبادل لینک هوشمند |
|||
|